رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
ارشانارشان، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
مرسانامرسانا، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

جایی برای ثبت لحظات شیرین دلبندانمان

پسرم عشقمه

  و اما عکس های جا مونده از تابستون تا حالا که دوست داشتم ثبت بشن برات نفسم ... پسر خوشگلم .... همه کسم           نمونه هایی از بای کردن هات... این اسباب بازیه دوختنیه و توانایی هماهنگی دست و چشم رو بالا میبره .... نقاشی با آبرنگ البته به کمک مامانی ولی خودت هم خیلی خوب از پسش بر میای.... پازل رو عالی درست میکنی... برای سنت خیلی زوده ولی خیلی زود میتونی جای هر قطعه و پازل رو پیدا کنی... خواب های بعد از ظهری که چون کولر روشن بوده پتو روت میکشیدم.... قربون آرامشت بشم من شب های خنک ب...
15 شهريور 1395

باغ وحش صفه

و اما چون تو مشهد نتونستیم ببریمت باغ وحش بابایی پیشنهاد داد بریم باغ وحش صفه که اتفاقا خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت.... به روایت تصویر:             اینجا داری با ذوق برام تعرف میکنی قربون ذوق کردنت بشم من مامانی           اینجا تو قفس شیر ها مسئوولشون مشغول باری بود که کمی باهاش حرف زدیم و من کفتم چرا اذیتش میکنین بزراین به حال خودش که گفتن نه باید با من اخت بشه چون وقتی مریض میشن باید من بتونم نزدیکش بشم یا برای غذا دادن و خلاصه منطقش مجابم کرد که بزارم به بازی باهاش ادامه بده ...
15 شهريور 1395

سفرنامه ی مشهد

درود.... رایانم ، عشقم ، نفسم ، همه کسم ، جان مادر ؛ قربون مهربونیات بشم من ؛ چند وقته تو فکرم بیام بنویسم برات متاسفانه نشد.... الان که داره برامون اتفاقات خوب خوب میافته و یه مسافر کوچولو تو راهه دیگه حسابی بهونه دارم برای تاخیرم .... جیگر مامان اول سفرنامه ی مشهد رو برات مینویسم و تو پستای دیگه تابستونت رو تا الان ..... خیلی دوستت دارم مامانی....   شروع سفر امسال ما 8 مرداد 95 ساعت 10 صبح به همراه مامان پروانه و بابا جمشید بود که از خونه خودمون راه افتادیم و با آژانس رفتیم فرودگاه: تو فرودگاه: در تلاش برای عکس گرفتن ازت فرشته ی من: پای هواپیما میخواستم ازت عکس بگیرم که میگفتی ن...
15 شهريور 1395
1