رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
ارشانارشان، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
مرسانامرسانا، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

جایی برای ثبت لحظات شیرین دلبندانمان

روزهای آخر اردیبهشت

1392/2/30 20:10
نویسنده : مامان سپیده
157 بازدید
اشتراک گذاری

درودی دیگر به همه ی عزیزانم...

رایانم منو ببخش که چند روزه نتونستم بیام روزهای قشنگ زندگیت رو به یادگار بذارم... آخه مامانی این دو سه روزه مشغول تر تمیز کردن بودم راه پله و سر پله و ... آخه دیگه به محض این که در باز میمونه میری توی راه پله و من به خاطر وجود نازنین تو همه ی راه پله رو شستم تا یه وقت مریض نشی.... گل پسرم آخر هفته ی خوبی داشتیم سه شنبه هفته گذشته مهمون داشتیم مامان پروانه اومده بود خونمون و هممونو خوشحال کرد... سه شنبه بابایی شب رفت سر کار و دیگه از چهارشنبه صبح پیشمون بود... چهارشنبه بعدازظهر با بابایی و مامان پروانه رفتیم مزرعه دوست بابایی و توت خوردیم یه جور توت خاص به نام توت موزی!!! بمیرم الهی چون دکتر تا یک سالگی برا شما قدغن کرده به شما توت ندادیم فقط ازت عکس گرفتیم...

پنج شنبه صبح مامانی میخواست بره کلاس ورزش ... شما هنوز خواب بودین و مامان پروانه هم کنارت ... از خواب که بیدار شده بودی خندیده بودی و نه گریه ای نه بهانه گیری... خیلی خوب صبحونتونو خورده بودی و خلاصه من که اومدم دیدم کلی با مامان پروانه خوش گذشته بهت... مامان پروانه میگفت تا حالا بچه به این آرومی ندیده قربون پسر فهمیدم برم... واما پنج شنبه بعد از ظهر با عمه شیوا اینا و بابا جمشید و عمه نگار و بابایی و مامان پروانه رفتیم کاشان چون کل روز رو بازی کرده بودی به محض راه افتادن خوابت برد...

جمعه صبح زود رفتیم قمصر... از پا قدم پسر گلم کاشان بارونی بود و رحمت الهی بارید برای همین گلا خیلی باز نشده بودن و ما هم چتد تا عکس گرفتیم...

شما اولش خواب بودین ولی وقتی بیدار شدی گل باران شدی....

بعدش با حرکات مخصوص رایان همه رو سرگرم کردی این هم عکسش جیگرم:

بعدش رفتیم تماشای گلاب گیری و این هم عکس شما و بابایی....

بعدش هم حمام فین رفتیم که شما چون هم خوابتون میومد هم گرسنتون بود یه کوچولو نق نق کردی و کلا بی اعصاب بودی....

بعد از ناهار هم کمی استراحت کردیم و راه افتادیم سفر خوبی بود و خوش گذشت ...

....

از شیرین کاری های الانت اگه بخوام بگم جدیدا میتونی کشوها رو خالی کنی کار من شده پشت سرت جمع و جور کردن .... یه کار دیگه هم که میکنی اینه که میری روی دستات به حالت کله مرق زدن هنوز موفق نشدم از این کاری عکس بگیرم... یه کار دیگت هم زقه زدنه که وقتی میزنی این قدر بلندهخ که همه تعجب میکنن یعنی این کاره یه فسقلیه؟!!!!

رایان جیگر من خدا تورو برای من و برای همه ی دوست دارانت حفظ کنه خوشکلم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)