پسر جیگل خودم

سلام و صد سلام... این قدر این چند وقت درگیر بودم وقت نوشتن نداشتم!رایان تقریبا تمام وقتمو میگیره وقتی هم که خوابه یا به کارای خونه میرسم یا درسای بابایی رو میخونم که باهاش کار کنم آخه چیزی تا امتحاناش نمونده!رایان بلا رو هفته ی قبل بردیم خونه ی مادر بزرگاش!اول رفتیم خونه ی مامان من قبل از رفتن با خاله ژاله هماهنگ کرده بودیم و بدون این که مامان و آقا بدونن برا آقا کیک خریدیم و کادو و خلاصه برا آقاجونم به مناسبت بازنشستگیشون و تولد 50 سالگیشون یه جشن کوچیک گرفتیم جای پروانه و کیوان بسی خالی بود!خلاصه بعدشم هم رفتیم خونه ی عمه جان پای نذری و خلاصه بعد از مدت ها فامیل رو که حسابی دلم براشون تنگ شده بود و دیدیم ولی همه بهم گفتن که چه قدر رایان کوچولو مونده و منم حساس خلاصه باز دلم غصه دار شد! فرداش هم رفتیم خونه ی مادر شوهر گرامی و رایان دلبر هم فقط میخندید و با خنده هاش دل میبرد و همین طور رفتیم خونه ی مامان ایران و مامان ایران سوغاتی رایان رو که یه جلیقه شلوار و پیرهن مدل مردونه بود و از آمریکا برا رایان آورده بودن رو بهمون داد واقعا دستشون درد نکنه و شبش رفتیم بیرون غذا بخوریم ولی رایان کولی بازی درآورد و منو مجبور کرد برم تو ماشین بهش شیر بدم فکرشو کنید با یه دست شیر میدادم با یه دست همبر و نوشابه و خاصه شام اونم تو ماشین بابایی که دیگه گفتن نداره!!!....و خلاصه این قدر این دو روز فعالیت کرد که وقتی اومدیم خونه فرداش تا 10 صبح خوابید!!خیلی تعجب آور بود آخه رایان نهایتا 7 صبح بیدار میشد ! خلاصه اینم از این چند روز ...رایان شیطون هم دیگه یاد گرفته با اسباب بازیا بازی کنه و قند تو دل من آب میشه وقتی میبینم این طور بهشون عکس العمل نشون میده یکی از اسباب بازیاش یه اتوبوس موزیکاله که خاله پروانه اش براش خریده و عاشق اونه براتون عکسش رو میذارم !