رایان وروجک!!
درود دیگر بار خدمت همه ی عزیزانم.... رایان داره بزرگ میشه و من ناباورانه بزرگ شدنش رو تماشا میکنم...
رایان جیگرم آن قد بامزه شدی که میخوایم بخوریمت!! کارایی میکنی که آدم از تعجب شاخ درمیاره ! هنوز خیلی از نی نی های بزرگ تر از تو هیچ حرکتی نمیکنن ولی تو سینه خیز میری در حد المپیک!! من و بابایی که جرئت نداریم چیزی رو زمین بزاریم چون یه هویی شیرجه میزنی... دیروز بابایی که چاییش رو خورد فراموش کردیم سینی رو برداریم یه هو یه چیزی بهم الهام شد که بدو بابایی رو صدا کردم و اومدیم دیدیم بله تا میتونستی قند برداشتی و میخوای بخوریشون شانسمون گفت که یه دونه برنداشته بودی چون یه دونه تو دهنت جا می شد ولی چون تمام دستت پر بود جاشون نشده بود!!! برا شام خوردن هم فیلمی داریم بابایی دوست رو زمین جلو تلویزیون شام بخوریم و همین که سفره پهن میشه توسط شما جمع میشه برا همین تو سینی بزرگه میارم که زورت نرسه برش داری ولی وای که چه بلاهایی که سر ظرفای بیچاره نمیاری تا بالاخره یه طوری مشغولت کنیم و نوبتی شام بخوریم این قد کثیف کاری میکنی که فرداش فقط باید تمیز کاری کنم غذا خوردن خودت هم که یک طرف ... خلاصه که برا خودت وروجکی شدی اساسی!!! برا عید کم کم دارم خونه تکونی میکنم و تو چه ذوقی میکنی که یه عالمه وسیله رو زمین هست که تو میتونی بری سراغشون مثلا داشتم ملحفه ها رو مرتب میکردم تا چشمت به تکه پارچه ها افتاد هر کدومشونو یه جا کشیدی بردی بابایی که اومد خونه گفت چه خبر بوده چرا اینجوری کردی گفتم من نبودم که پسرت بود و بابایی مات و مبهوت مونده بود که آخه تو بچه ی هفت و نیم ماهه مگه چه قد زور داری!!!
برا امروز تصمیم گرفتم چند تا عکس از سینه خیز رفتنت بگیرم ولی به محض این که دوربینا میدیدی جهت عوض و حمله به مامان با هزار بدبختی اینا رو ازت گرفتم!!
اول مرحله شناسایی و سنجیدن این که آیا ارزش حرکت دارد؟!!
دوم شیرجه در یک ثانیه به سمت هدف:
سوم برداشتن هدف و به دهن بردن آن!!
این عکسا هم مال روز جمعه است رفتیم خونه ی خاله رویا که قراره نی نی اش مرداد به دنیا بیاد تو ماشین هی داد میزدی بعد من اداتو درآوردم و عین خودت داد زدم بعدش ساکت شدی و سرتو انداختی پایین!قربون معصومیتت بشم عسلم
خوب این هم از اخبار این چند روز ایشالا که همه ی نی نی ها صحیح و سالم باشن و نی نی کوچولوی ما هم همیشه همین جور خوب و پرانرژی باشه... تا درودی دیگر بدرود...