رایان و شیطونیاش
درود... پسر خوشکلم الهی من فدای اون خنده هات بشم الان لالا کردی و من از فرصت استفاده کردم اومدم برات از خودت بگم از شیطونیات از کارایی که دنیا رو برامون بهشت کرده....
چند وقتی هست که فهمیدی ارتفاع یعنی چی و روی مبل یا تخت یا لبه ی ایوون خیلی با احتیاط نگاه میکنی و دنبال راهی هستی برای پایین اومدن .... یاد گرفتی چهار زانو بشینی نمیدونم از کجا ولی این قد با مزه نشسته بودی دلم نیومد عکستو نذارم!! غذا هم خورده بودی و وقتی دیگه میل نداشتی گذاشتمت روی مبل و من و بابایی غذامونو خوردیم ....
چند وقتی هست که یاد گرفتی با استفاده از هر چیزی بلند بشی بایستی... قربون اون پاهای کوچولو و فرزت بشم....
آخه مامانی چرا من هر چی مرتب میکنم تو باز هر چی تو کشو هست میریزی بیرون؟؟!!!
وقتی بابایی باهات بازی میکنه انگار دنیا رو بهت دادن و از شادی قش قش می خندی ....
وقتی بابایی می ندازدت بالا چه احساسی داری مامانی؟
وقتی بابایی داره نماز میخونه ....
قربون نگاه کنجکاوانت بشم من الهی...
مگه همین الان غذا نخوردی که داری پاتو میخوری؟؟!!
پسر گلم , قند عسلم, خوشکل مامان مرسی که این همه شادی به زندگیمون آوردی