رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره
ارشانارشان، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
مرسانامرسانا، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

جایی برای ثبت لحظات شیرین دلبندانمان

پسری هشت ماهه شد!!

سلامی گرم به همه ی عزیزانم... دیروز رایان جیگر هشت ماهه شد.... پسرم , عزیزم , عمرم , جونم , نفسم خدا رو شکر که تو رو دارم خدا رو هزاران بار شکر که تو را به ما داد ایشالا که مامانی هشت صد ساه بشی عسلم ... همزمان با هشت ماه شدن هنر نمایی جدیدت رونمایی شد .. جیگرم یه هفته است که تلاش میکنی سینه خیز بری و الان قشنگ میتونی خودتو بکشی جلو و سینه خیز بری دیگه راستی راستی وروجکی شدی برا خودت ... چهارشنبه هم با خاله پرستو تمرین بای بای میکردی و کلی امتحانتو خوب پس دادی دیگه کم کم داری یادش میگیری... خاله پرستو که اینجا بود دید که چه بلایی سر کتابت آوردی به پیشنهادش عکس خودت و کتابتو میزارم که یادت باشه! من که نصف کاغذ کنده شده...
23 بهمن 1391

اندر احوالات تعطیلات

درود و هزاران درود ... این دو هفته رو حسابی سرم شلوغ بود اصلا وقت نکردم بیام و برات چیزی بنویسم پسر جیگرم.... دو هفته ی قبل که امتحانای بابایی تموم شد رفتیم خونه ی مادر بزرگا اولش رفتیم خونه ی مامان ایران فردا شبش تولد عمه شیوا بود و این هم عکس شما بغل بابایی لباسی که تنت کردم لباس بابایی بوده مال سال 59!! که مامان پروانه نگه داریش کرده و به من داد و من هم تن شما کردم و تصمیم دارم نگهش دارم!! بعدش هم رفتیم خونه ی مامان شهلا و بعد از ظهرش رفتیم بیرون و چون هوا خوب بود خیلی خوش گذشت و بعد برگشتیم خونمون ولی دو روز بعدش چون سه شنبه میلاد پیامبر بود و تعطیلی باز رفتیم اون سمت و تقریبا 5 روزی اون ور بودیم سه شنبه چهارشنبه رو خونه ی مامان شه...
17 بهمن 1391

روی خوش زندگی

درود…. خدا رو شکر رایان جونم خوب شدی مامانی!! وای که چه هفته ی سختی بود ولی خدا رو شکر به خوبی و خوشی تموم شد! البته هنوز یه کوچولو سرفه میکنی ولی خوب اونم ایشالا خوب میشی خدا کنه این سرمای خشک زودتر تموم بشه! دیشب تو اخبار میگفت که ویروس آنفولانزا دو هفته است که همه گیر شده و فکر کنم همون بود که من و پسرجیگرمو مریض کرد!! جیگرم این هم عکسی از دوره سرما خوردگیت که در اوج بی حالی بازم خنده رو بودی الهی فدات بشه مامان همش از یه چشمت اشک میرفت و چشمت کوچولو شده بود خدا رو شکر خوب شدی فدات شم… رایان باز شدی همون شیطون سابق! خدا رو شکر هزار بار… دیروز بعد چند وقت هوا بهتر شد و آفتاب شد بردمت حموم تا خوب خوب بشی پرده ...
1 بهمن 1391

اولین سرماخوردگی رایان

سلام.... رایان برا اولین بار سرما خورد!! یکشنبه خودم سرما خوردم و تا شبش رایان هم بی حال شد!حالا صبحشم واکسن هم زده بود...شبش یک تب حسابی کرد و خلاصه کلی نگران شدیم... وای که چه شب سختی بود خودم که مریض دارو های سرماخوردگی هم که خواب آور ولی گفتم نباید بخوابم چون یه وقت رایان بدتر میشه و خلاصه تا صبح همین طور بی حال تو بغلم بود فرداش بردیمش دکتر و خلاصه دارو و شربت رو هم برای اولین بار تجربه کرد برای بار اول دوست داشت ولی بعدش دوست نداشت و با یه مکافاتی بهش میدادم ولی با اولین دارو از این رو به اون رو شد و کلی برامون خندید رایان چون از اول بچه ی خوش خنده و شیرینی بوده عادت به بی حالی ازش نداریم و بیشتر از همه دلمون برا خنده هاش تنگ شده بود و...
29 دی 1391

رایان هفت ماهه شد!!

درود و هزاران درود.... باز این قد سرم شلوغ بود که وقت نکردم بیام آپ کنم هم امتحانات بابایی هم دو روز مهمون داری واقعا وقت نکردم.... ببخشید مامانی.. به پسر گلم غذا دادم ... وای خدایا اصلا باورم نمیشه که این شش ماه به این سرعت گذشت وشما داری غذا میخوری... رایان رو برا چکاب بردیم دکتر و بعد از این که خیالم راحت شد همه چیش خوبه طبق برنامه دکتر بهش فرنی دادم... البته اولین بار دو قاشق چای خوری آب پرتقال خونه خاله پرستو خورد و بعد دیگه افتتاح شد و خلاصه رایان جیگر دو سه روزه که داره غذا میخوره وای که من چه کیفی میکنم وقتی بهش غذا میدم البته بابایی هم بهش خیلی خوب غذا میده! و رایان تو همین دو روزه کلی تپلی شده!! راستی مهمونامون عمه پریسا اینا بودن ...
22 دی 1391

نذری آقا رایان

هزاران درود , پریروز یعنی پنج شنبه اربعین بود ما هم نذری آق رایان رو که شله زرد بود پختیم و به همسایه ها دادیم به خاطر امتحانات بابایی که از پس فردا شلوغ میشه مجبور شدیم خودمون تنهایی بپزیم و جای پدر مادرهامون خیلی خالی بودحتی خاله پرستو هم نبود و خلاصه نذری رو پختیم و آقا رایان رو هم آوردیم سر قابلمه که نذریش رو ببینه و از خدا بخوایم که همیشه مواظب دردونه ی ما باشه راستی دیروز هم تولد بابایی بود مامانی و رایان برای بابا یه تی شرت خوشکل خریدن که تابستون بپوشه و جشن هم نگرفتیم باز به خاطر امتحانای بابایی و دیگه ایشالا که صد و بیست سال بابایی صحیح و سالم زندگی کنه و ایشالا امتحانشم خوب بده!! اینا هم عکسای نذری پزون ما!! ...
16 دی 1391