بدترین اتفاق سال!
بدترین اتفاقی که ممکنه برای هر پدر مادری بیافته برای ما افتاد و من دعا میکنم هیچ کس دیگه ای این روز رو نبینه! پنج شنبه 22 اسفند من میخواستم برم بیرون و تو اتاق خوابمون داشتم آماده میشدم بابا داود هم تازه از سر کار اومده بودن و داشتیم صحبت میکردیم که یک دفعه صدای رایان بلند شد! وقتی داشت دور خودش میچرخید و بازی میکرد سرش خورد به لبه تخت! باوتون نمیشه چه حالی شدم وقتی دیدم پیشونیش داره خون میاد هنوز هم وقتی بهش فکر میکنم مغزم سوت میکشه و از خودم متنفر میشم که چرا این طور شد! برعکس من که هول شدم و فقط میزدم تو سرم بابا داود سریع بغلش کرد و بردش تو حمام و کمی آب گرفت روش و دیدیم خونش بند اومد ولی قشنگ زخمش باز بود خلاصه تصمیم گرفتیم برسونیمش دکتر ... حالا ما میخوایم بریم آقا رایان دنده پهن میخواد بازی کنه و بدو بدو رفته تو اتاق در رو هم بسته و پشت در وایساده که بازی کنیم و غش غش میخنده! ... خلاصه با کلی مکافات رسوندیمش دکتر که هنوز نیومده بود و منشی اش گفت بریم درمانگاه رفتیم اونجا هم کلی انرژی منفی بهمون دادن و یه چسب زخم بخیه روش زدن و گفتن خودش خوب میشه ولی ما باز دلمون قرص نبود رفتیم باز پیش دکتر و یه نیم ساعتی منتظر شدیم تا اومدن و بعد همین که زخم رو دید گفت برسونیدش بیمارستان این معلومه که باید بخیه بشه چه طور درمانگاهیه اینجا آخه! خلاصه ما هم دست و پامون رو گم کردیم و با یه حالی خودمون رو رسوندیم بیمارستان صدوقی و یه یه ساعتی هم کارای پذیرش و دارو گرفتن و این چیزا طول کشید تا بالاخره رفتیم تو یه اتاق تا بخیه کنن وای که نمیدونین چه قدر وحشتناک بود خدایا برای هیچ کس نخواه این روز رو! من که زار زار گریه میکردم دیدن این صحه که آمپول بزنن به بچم بعدش سوزن بخیه رو فرو کنن تو تن بچم نمیدونین چه روزی کشیدیم از طرفی اگه نگاهم رو از رایان برمیداشتم به شدت جیغ میکشید و میترسید برا همین مجبور بودن نگاهش کنم و واقعا فراموش کردن اون لحظه خیلی سخته بازم خدا رو شکر که اتفاق بدتری نیافتاد ولیس همین هم نباید میافتاد که واقعا نمیدونم چی بگم!! اون شب خیلی شب بدی بود بدتر از همه که شدیدا احساس تنهایی میکردیم دلمون میخواست یکی پیدا بشه و دلداریمون بده ولی ... به پدر مادرهامون نگفتیم چون گفتیم راه دوره و نمیتونن ببیننش که دلشون هزار راه میره حالا عید میبننش بعد میگیم براشون برا همین این پست رو رمز دار گذاشتم ... خدایا بازم شکرت تو رو قسم به فاطمه زهرا هوای رایان ما رو بیشتر داشته باش...