رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
ارشانارشان، تا این لحظه: 7 سال و 21 روز سن داره
مرسانامرسانا، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

جایی برای ثبت لحظات شیرین دلبندانمان

اردیبهشت 93 رایان

1393/2/15 18:55
نویسنده : مامان سپیده
388 بازدید
اشتراک گذاری

 

و اما برات بگم از 22 ماهگیت که مثل برق و باد داره میگذره و این قدر شیرین و بامزه شدی که نگو و نپرس! محبت کارهای عجیب غریب, نگاه های بامزه , تقلید کردنت که آدم رو تو اوج عصبانیت به خنده میندازه!! بوسو خلاصه به قول بابایی گوله نمکی به خدا!!بوس مثلا دیروز یه دونه سی دی پیدا کرده بودی من اومدم دیدم نشستی پای کیس کامپیوتر و کاورش رو زدی بالا که مثلا سی دی خور رو باز کنی بزاری توش هم عصبانی بودم چون سی دی شرکت بود هم مرده بودم از خنده که آخه از کجا یاد گرفتی!! ...خنده

یه شب که داشتم عوضت میکردم نمیدونم چی شد که یهو چشمت افتاد به تلویزیون که داشت فوتبال نشون می داد و پوشکتو برداشتی و عصبانی رفتی جلوی تلویزیون و میگفتی اوپ اوپ یعنی توپ!ما رو میگی مرده بودیم از خنده حالا هر چی میگیم مامان اینا دارن بازی میکنن به تو توپ نمیدن گوشت بدهکار نبود و هی تکرار میکردی! خوب شد که دوربین دم دستمون بود!!

بهت قول داده بودم از سرسره سواریت عکس بیارم برات این هم سند شیطون بودن شما!! خدایی بچه های 3 4 ساله هم به زور میتونن برن بالا من نمیدونم شما چه طوری این قدر نترس هستی جیگرم!!محبتمحبتمحبت

 

 

 

دو هفته قبل هم مامان جون اینا اومدن خونمون و آقاجون و شما برامون کباب درست کردین الان که این عکس رو دیدی بلافاصله گفتی اِ اِ قاقا یعنی بعد از ذوق کردن با گفتن اِ اِ آقاجون رو شناختی و گفتی آقا!

هفته قبل اولین مهمونت اومد خونمون!!! امیرعلی پسر بچه 3 ساله همسایمون که دعوتش کردیم اومد خونمون و کلی با هم بازی کردین! خیلی همو دوست دارین و تو صداش میکن آمی !! دیگه بقیه اش رو فاکتور میگیری!!قه قهه

البته تو بچه های همسایه ها عاشق آیدا و آرمانی و وقتی میگیم اسم دوستات چیه کاملا واضح میگی آیدا آمان!! اونا هم تو خیلی دوست دارن البته...

و اما پنج شنبه قب تولد کیان عزیز بود و طبق معمول عمه پریسا تولدش رو شهرکرد گرفت! و همه رو دعوت کرده بود و حسابی تو زحمت افتاده بود خیلی خوش گذشت ...

این هم کیان و کیک قشنگش!

کیان جونم تولدت مبارک عزیز دلمبوسبوس

این هم میز شامی که عمه پریسا چیده بود برامون...

این هم شما تو تولد! البته چون عادت کردی زود بخوابی 10 شب خوابیدی و دیگه به کیک و عکس دو نفره و این حرفا نرسید! ولی وقتی بزن برقص شروع شد کلی ذوق میکردی و خیلی بهت خوش گذشت...

رایانم عمرم جونم حتی وقتی پیشت نیستم تمام ذهنم پیشته و فقط دارم بهت فکر میکنم احساسی که به تو دارم با هیچ حسی قابل مقایسه نیستبوسبوس... امیدوارم همیشه صحیح و سالم و خندون باشی گل من...محبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبت

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان امیـــرحسیــــن
16 اردیبهشت 93 13:23
سپیده جون من چقدر حرص بخورم خوبه؟؟ کار یه بار میشه تنها نذارش من نگاه که میکنم میترسم... خیلی خطرناکه!این پله سرسره نیست بنده!! به به گربه کشون راه انداختینا! تولد پسر عمه ات مبارک گلم
مامان سپیده
پاسخ
چی کار کنم الهام جون همین که سرسره میبینه از خود بی خود میشه دیگه حرفه ای شده حسابی! ولی تنهاش که نمیزارم!! مرسی عزیزم
مامان رویا
23 اردیبهشت 93 6:27
شيطون بلا مراقب خودت باش
مامان سپیده
پاسخ
چشم خاله جون
مامان و مهزیار
26 اردیبهشت 93 0:53
عزیزم مواظبش باش و براش اسپند دود کن. عجب تولدی بوده حال کردم.معلوم حسابی خوش گزشته تو اینه عکس مهمونا رو هم دیدم