رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
ارشانارشان، تا این لحظه: 7 سال و 26 روز سن داره
مرسانامرسانا، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

جایی برای ثبت لحظات شیرین دلبندانمان

گزارش تصویری مسافرت تابستانه!!!

1393/5/29 0:25
نویسنده : مامان سپیده
997 بازدید
اشتراک گذاری

درود ... رایان عسل مامان خوبی عشقم ؟ مامان فدای خنده هات بشه ایشالا همیشه بخندی فرشته قشنگم ...محبتمحبتمحبت

مرداد ماه هم داره تموم میشه و تا چشم به هم بزاریم روزا مثل برق و باد میگذرن ... دلخور

مرداد برامون خیلی ماه خوبی بود پر از عروسی و مسافرت ... چشمک

گفته بودم برات که عید فطر عروسی ماندانا جون بودش ...آرام

بعد از اون آماده شدیم برای عروسی خاله فریبا ...محبت پنج شنبه رفتیم سامون هنابندون و فرداش هم که عروسی بود ولی بابایی مجبور بود برگرده و ما موندیم پا تختی هم رفتیم و یک شنبه برگشتیم اصفهان ... ایشالا که به پای هم پیر بشن و یه بچه خوب مثل تو زندگیشون رو قشنگ تر کنه !!چشمکمحبتمحبت

یک شنبه برگشتیم اصفهان و بابایی ترمینال اومد دنبالمون ... قبل از اینکه بابایی برسه تو ترمینال داد میزدی دابود دابود ...خنده این قدر مردم بهمون خندیدن!! خلاصه برگشتیم خونه و آماده شدیم برای تهران که مفصل برات تعریف میکنم :

 

آخر هفته پیش یعنی 22 ام عروسی آقا اشکان پسرخاله بابایی بودش که تو تهران برگزار میشد ...چشمک ما سه شنبه صبح راه افتادیم سمت تهران ... ظهر رسیدیم کاشان و برای ناهار تو باغ فین توقف کردیم و دو سه ساعتی استراحت کردیم خجالت... بعد از ظهرش هم رفتیم دو سه جای تاریخی کاشان  رو دیدیم ...چشمک

اول رفتیم حمام امیرعباس که مربوط به دوره صفویه بود و واقعا حرف نداشت !خندونک

چون سه شنبه بود خیلی خلوت بود ما با خیال راحت میگشتیم و نگرا ن شما هم نبودیم و شما هم هر جا دلتون میخواست میرفتین :بوس

این جا هم پشت بوم حمام که خیلی برامون جالب بود:تعجب

چند تا توریست فرانسوی هم بودن که مامان خانم به لطف کلاس زبانی که قبل به دنیا اومدن شما میرفت باهاشون حرف زد و کلی به خودش امیدوار شد که هنوز یادش نرفته!!

خندونک

بعدش رفتیم خانه طباطبایی ها که خیلی خیلییی خوشگل بودش ...محبت

این هم نمایی از خانه که معماریش مربوط به دوره قاجار بود:چشمک

بعدش تو حیاط چشمت به یه خرگوش خورد و رایان بدو خرگوش بدو!!قه قهه

این قدر دنبالش کردی که خرگوشه بنده خدا رفت قایم شد و دیگه دستت بهش نرسید!خندونک

خلاصه کاشان بهمون خوش گذشت و حدودای ساعت 7 از اونجا زدیم بیرون و ساعت 11 شب رسیدیم تهران خونه خاله فروغ و اونجا مستقر شدیم ... نیم ساعت بعد از ما هم مامان پروانه اینا رسیدن..زبان

فردای اون روز چون شبش عروسی بود همه میخواستن برن حموم و آرایشگاه و کار داشتن برای همین ما سه تایی رفتیم کاخ نیاوران که نزدیک خونه ماله فروغ اینا بود و خیلی تو ترافیک نموندیم زبان... قبل از به دنیا اومدن شما من و بابایی همه ی کاخ ها و موزه های تهران را دیده بودیم و همین یکی مونده بود و چه خوب که قسمت شد با هم بریم جیگرم ...بوس

وقتی رسیدیم طبق معمول سرت ر وانداختی پایین و راه خودت رو میرفتی...خندونک

این قدر کلاهت رو آورده بودی پایین که جلو چشمت رو نمیدیدی !! به زور کلاهت رو گرفتم!!!خندونک

رایان شیطون خودمی دیگه!!بوسبوس

این هم نمایی از تالار آینه کاخ!!! خدایی چه زندگی ای داشتن!!خندونک

چند تا توریست چینی هم بودن که با دیدن شما اومدن و گفتن وای چه پسر خوشگلی و کلی عکس ازت گرفتن و من هم از شما با دخترشون عکس گرفتم!!زبان

این هم نمایی از کاخ صاحب قرانیه و مامان و رایان!!چشمک

این هم رایان شیر پسر خودم!!محبتمحبت

ساعت 3 رسیدیم خونه و یه چیزی خوردیم و حوم رفتیم و آماده شدیم و طبق معمول زودتز از همه آماده بودیم برای عروسی!! خندونک

وقتی رسیدیم طبق معمول اول از خودت پذیرایی کردی عشق مامان:زبان

این هم رایان و بابایی و آقا داماد:آرام

بعدش رفتیم تو باغ تالار که خنک تر بود ولی اون قدر شیطونی کردی که نگو و نپرس!!چشمک

آخر شبش هم باد گرفت و الاچیق های فلزی رو بلند کرد به خیر گذشت چیزیمون نشد!!زیبا

خلاصه عروسی هم به خیر و خوشی گذشت و برگشتیم خونه خاله و فرداش هم خونه بودیم و جمعه صبح راه افتادیم سمت جاده چالوس و مسافرت شمالمون!! اولش شما خواب بودین:خنده

و بعد که بیدار شدی علامت تعجب بودی که باز کجا میریم!!چشمک

ساعت 1 رسیدیم چالوس خانه معلم با کارت مامان پروانه اتاق گرفتیم و بعدش رفتیم ناهار ماهی خوردیم برگشتم دو سه ساعتی خوابیدیم و عصرش رفتیم کنار دریا!!خندونک

بابایی حسابی خستگی در کرد!!

جیگر مامان اون قدر ذوق میکردی که نگو!!بوسبوس

این هم عکس عاشقانه مادر پسری!!محبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبت

دو تا نوجوون که یکیشون تمپو میزد و یکی دیگش میخوند اومدن برامون زدن و ما هم یه پولی بهشون دادیم این قدر ذوق کرده بودی که براشون سوت میزدی!! قه قهه

بعدش یه دوری تو شهر زدیم و برگشتیم و استراحت کردیم و صبح فرداش رفتین نمک آبرود اول صبحونه خوردیم و بعدش رفتیم تله کابین!!

اینجا بابایی داره به شما تله کابین ها رو نشون میده و شما میگین هبابا هبابا یعنی هواپیما!!خنده

و بعد تو صف وایسادیم که به زور نگهت داشتیم!! میخواستی بری ببینی چه خبره!!زبان

و بعد سوار شدیم!!

و چه ذوقی میکردی شما جیگر مامان :بوسبوس

و بعد رسیدیم ارتفاع حداقل 1500 متری و به به که چه هوایی بود جای همگی خالی!!محبت

به زور باید نگهت میداشتیم که عکس بگیریم اب و هوای خوب شیطون ترت کرده بوده و میخواستی برا خودت بری بگردی!!زبان

بعدش رفتیم نمایش شیر دریایی تو همون نمک آبرود! من و بابایی قبلا تو کیش نمایش دلفین دیده بودیم ولی این یه چیز دیگه بود و خیلی برامون جالب بود!زبان

این هم نگاه متعجب عشقم!!محبتمحبت

و بعد برای ناهار رفتیم تو جنگل و بساطمون رو پهن کردیم و شما که حسابی خسته شده بودی همون اول نشستی !!چشمک

و بعدش اومدی کمک بابایی تا جوجه کباب برامون درست کنی!بوسمحبت

جای همتون خالی!!خندونک

 

خلاصه خیلی نمک آبرود خوب بود وخوش گذشت بعد برگشتیم و باز یه کم خواب و استراحت و باز رفتیم لب دریا !عینک

این بار با بابایی یه کم رفتی تو آب!محبت

بعدش بابایی رفت جت اسکی و من و شما نشستیم لب ساحل!بغل


بعدش پا شدی یه کم بازی کنی ماسه ها رو با چنگ برمیداشتی میریختی رو من!سبز

برا همین بهت گفتم برو بریز تو آب !خطا  همین که برسی به کنار آب پات لیز بخوره و بخوری زمین و همون موقع هم یه موج اومد و بلندت کرد !!! منو میگی زدم تو صورتم و پریدم تو آب خدا رو شکر که ازت فاصله نداشتم و زود گرفتمت وگرنه خدای نکرده ممکن بود اتفاق بدی بیافته که حتی نمیخوام بهش فکر کنم!!تعجبغمگین

خلاصه که دیگه سمت آب نرفتی و وقتی هم که بابایی اومد با زبون خودت تعریف میکردی که چی شده بود!!محبتخجالت

فردای اون روز رفتیم رامسر که معروف به عروس شهرهای ایران است!!چشمک

اول از همه رفتیم به کاخ موزه رامسر که زمان رضاشاه ساخته شده و بعد هم به شاه رسیده و تمام اجناس لوکسی که بقیه کشورها هدیه میدادن اونجا نگه داری میشه که خیلی خوشگل بود حیف که داخلش اجازه عکس نداشتیم!!زبان

این رایان جیگرم کنار حوض آب جلوی کاخ!چشمک

این هم عکس سه نفرمون که یه آقایی زحمتش رو کشید و چند تا عکس ازمون گرفت!!راضی

خلاصه دیدنش خالی از لطف نبود و برامون جالب بود!

بعدش رفتیم تو باغ دیدیم یه جا با لباس سنتی عکس میندازن و ما هم عکس یادگاری با لباس قاجار گرفتیم که خیلی خوب شد و رو شاسی برامون آماده کردن!زبان

البته اینا رو با دوربین خودمون گرفتیم!!چشمک

 

جالب بوده !! نه؟!!خندونک

این هم نمایی از خود کاخ !

و این هم قسمتی از باغ که پر بود از درختای کهنسال و درختای تزیینی و میوه و گل و بلبل!!تشویق

از کاخ زدیم بیرون و یه تابی تو شهر خوردیم و ناهار رو رفتیم زیر درختای یه منطقه ای که اسمش رو یادم نیست و کنار دریا هم بودش و خیلی خوب بود و خوش گذشت و گرما رو نفهمیدیم!!راضی

و اما بعد از ظهرش تو مسیر برگشت به چالوس چشم بابایی خورد به یه فرودگاه کوچولویی که هواپیماهای دو نفره داشت برای سفر تفریحی!خندونک
شما خواب بودین و هر کار کردیم بیدار نشدی که نشدی که نشدی!!
خندونک

اولش فقط عکس گرفتیم!

ولی بعد بابایی تصمیم گرفت سوار بشه! برای همین من و شما رفتیم تو کمپی که بود و منتظر تا بابایی سوار بشه و شما همچنان خواب!!تعجب

این هم بابایی و هواپیمایی که باهاش پرواز کرد!!راضی

این هم بابایی و خلبانی که با بابایی پرواز کردند آقای نیاستی!آرام

خیلی به بابایی خوش گذشت به خصوص که با دوربین خود فرودگاه از اون بالا فیلم گرفت و هر وقت بخواد نگاش میکنه!!بی حوصلهخندونک

بعدش که خداحافظی کردیم و رفتیم باز هم شما خواب بودی!!

یعنی اصلا هواپیماها رو ندیدی!!تعجب

بعدش رفتیم جنگل های دالیخانی که خیلیییییییییییی خوشگل بود و واقعا بکر و دست نخورده بود و واقعا خوب شد که رفتیم چون این قدر منظره قشنگی بود که هیچ وقت از یاد آدم نمیره!!محبتمحبت

 

بالاخره بیدار شدی ولی بد اخلاق بودی!!آرام

خلاصه جای همگی خالی واقعا خوش گذشت!آرام

شب برگشتیم اتاقمون و وسیله هامون رو جمع کردیم و ساعت 8 صبح  از چالوس راه افتادیم به سمت تهران... تو جاده چالوس هر جایی که جا پارک بود نگه میداشتیم و عکس میگرفتیم چون واقعا دلمون نمیومد برگردیم!!چشمک

هر جا که بابایی خسته میشد پیاده میشد یه تابی میخورد و من و شما تو ماشین با هم بازی میکردیم!!خندونک

حدودای ساعت 3 رسیدیم قم و تو استراحتگاه مهتاب ناهار خوردیم و بابایی تو نماز خونه یه کم خوابید و من هم برای شما یه دونه ساعت بامزه خریدم که دیگه از دستت درنمیوردی!!خندونک

و بعد ساعت 6 از قم راه افتادیم و بالاخره ساعت 9 و نیم شب رسیدیم خونمون و سفر یک هفته ای ما تموم شد!! چشمک

هر چند خیلی خسته شدیم ولی واقعا بهمون خوش گذشت و هر جا رفتیم گفتیم جای پدر مادرامون و خواهرامون خالی! خلاصه سفر خوبی بود و خدا رو شکر که به خیر گذشت ...بغل

راستی یه خبر مهم هم این که تو این سفر دیگه کلا از پوشک خداحافظی کردیم!!تشویق

چند وقتی بود که گاهی بی پوشک میزاشتمت ولی باز کارت رو میکردی و بعد خبر میدادی!! واقعا برامون معزل شده بود! تا این که روز اول سفر پوشکت نکردمت و شما هم خیلی خوب همکاری کردی و به محض این که جیش داشتی خبر میکردی و حتی یه بار هم تو ماشین کاری نکردی و من و بابایی خوشحال که دیگه راستی راستی بزرگ شدی!
راضی

رایانم مامان جان ببخش اگه خستت کردیم ولی بدون که یه لبخند تو پایان بخش تمام خستگی های من و باباییه!! پس همیشه بخند عشقم محبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبت

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (4)

خاله پروانه و عمو کیوان
31 مرداد 93 23:15
سلام جیگر کوچولوی ما به سلامتی ایشالله همیشه به سفر و خوشی باشید و همیشه همیشه روزهای خوب داشته باشید خیلی با حال بود خیلی هم خوشحال شدم که رایان خاله دیگه پوشک نمی شه قربونش بشم که دیگه داره واسه خودش مردی می شه قربونش بشم یه دنیا می بوسمت
مامان سپیده
پاسخ
سلام خاله پروانه عسلم مرسی خاله دلم براتون یه ذره شده ایشالا این هفته یه دل سیر ببینمتون و شیطونی کنم مرسی خاله آره دیکه به پوشک گفتیم خاله و عمو جون خیلیییی دوستون دارم
مامانی
5 شهریور 93 18:23
سلام رایان با افتخار لینک شد شما هم دوست داشتید لینک کنید
مامان سپیده
پاسخ
مرسی که به ما سر زدین البته که لینک میکنیم اون هم با افتخار
مامان امیـــرحسیــــن
27 شهریور 93 16:39
سلام عزيزم خوبي؟ رايان خوبه؟ معلومه خانواده خيلي جووني هستين كه دايما عقد و عروسي دارين شادياتون مستدام باشه گلم هميشه به مسافرت و خوش گذروني عكسا مثل هميشه جالب بودن نترسيدي خارجيه قاپ شوهرتو بدزده؟بد دوره زمونه اي شده ها!!
مامان سپیده
پاسخ
مرسی خاله الهام جون چه عجب از این وراااااااااا؟؟!!؟ نه اتفاقاً خیلی هم جوون نیستیم بابا داود 20 تا خاله و دایی داره که هر کدوم دیگه سه چهار تا بچه رو دارن پس فکر کن چه قدر عروسی هنوز داریم!!!! شوخی کردم دیگه امسال عروسیا بالاخره تموم شد! چینی و شوهردزدی؟؟؟!!؟ محاله خواهر!!!
راهي نزديک براي کســب درآمـــد بالا...
1 مهر 93 7:24
دوســـــــــت خـــــوبمـــــــ ســـــلاااااااااااااااااااااااااااااااااااامــــــــــ... ميگمـــ دنــبـــالــــــ "يه مجموعه ي آمـوزشي اشتغال زايي و کســب درآمد با سرمـــايه كــم براي خـــودت مي گرديـــ" ؟؟ درســته ؟؟ از شما دعــوت مي کنم که از ايـــن محصــــول بسيار بي نظير و فوق العاده و ديگر محصولات ما ديدن کنيد از اين فرصت استفاده کنيد، به راحتي خريد کنيـــد و يک خريد لــذت بخــش را تجربه کنيد ... شما مي توانيد با خيالي آسوده توضيحات تمامي محصولات موجود را مشاهده و آگاهانه خريــد کنيد... ما 24 ساعته در دسترستان هستيم و تا پايان مراحل خريد در کنارتان مي مانيم در خــــانــــه سفـــارش دهــيـــــد ، در خـــــانـــه دريافــــت کنيـــد و در خـــانــه پرداخــــت کنيد... شــــــــــــــــاد و پيــــــــــــــــروز باشـــــــــــــــــي.....