رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
ارشانارشان، تا این لحظه: 7 سال و 20 روز سن داره
مرسانامرسانا، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

جایی برای ثبت لحظات شیرین دلبندانمان

اندر احوالات مهمونی

دیشب رفته بودیم مهمونی خونه ی عمه شیوا,...همه بودن و خوش گذشت ولی از همه بهتر رایان گل گلاب خودم بود که نه گریه کرد نه اذیت! ولی تا ساعت 1 بیدار بود تا این که فهمیدم گرمشه! به محض این که لباسشو کم کردم خوابید!همه میگفتن رایان همیشه این قد آرومه یا امشب این طوریه؟!! خیلی جالب بود! مامان ایران هم که فقط 3 روزگیه رایان رو دیده بود و حالا بعد از حدود 4 ماه که از مسافرت برگشتن وقتی دیدیش کلی خوشحال شد و ابراز علاقه کرد رایان دلبر هم فقط میخندید و بقیه نازش رو میکشیدن ... کیان پسر عمه پریسا هم که الان 2 سال و نیمشه و خیلی رایان رو دوست داره اولش با علاقه با رایان حرف میزد ولی بعد که دید همه دارن به رایان توجه میکنن گریه کرد و رفت خوابید طفلکی.... ...
3 آذر 1391

پسر شیطون من

رایان حسابی شیطون شده و واقعا برام وقتی نمیمونه که به خودم برسم چه برسه به این که بیام نت!! بابایی هم که مشغول درس و امتحانه! خلاصه تمام وقتمو وروجک پر کرده!دیروز مامان جونش که زنگ زده بود گفت برا عاشورا برا رایان لباس مشکی یا حسین خریدن!دل تو دلم نیست زودتر بیان بپوشونمش و عکس بگیرم ازش!ایشالا خود امام حسین مواظبش باشه!راستی امروز فهمیدم ندا که دوست جیگر خودمه و داره مامان میشه نی نی هاش دوقلوان و خلاصه خاله ندا یه کمی اذیته! براش دعا کنید به سلامتی این دورانو بگذرونه.... رایان بی قراری میکنه!راستی دو سه روزه جیغ میکشه!یعنی دیگه تارهای صوتیش کامل شدن!!! برم سراغش که تموم خونه رو گذاشته رو سرش!!.... ...
1 آذر 1391

پسرم داره دندون در میاره!

سلام , الان ساعت 10 صبحه! رایان خوابیده!بچه بیچاره دیشب اصلا نخوابید!داره دندون در میاره!!خیلی زوده , نه؟! هنوزم دندون گیر و این جور چیزا رو نمیفهمه فقط دستای من و بابایی رو میکنه دهنش و تا میتونه فشار میده!بمیرم الهی خیلی سخته!چی کار میتونم براش بکنم!البته هنوز تو دهنش چیزی نمیبینیم نمیدونم قاعده اش همینه که این قد زود لثه درد شروع بشه ؟!!حالا بازم خوبه واکسنش اذیتش نکرد که با دندون درآوردنش قاطی بشه!بابایی دیشب سر کار بود و از همون جا هم رفته یونی!! دلم براش تنگیده!باز امشب هم میره سر کار و فردا هم یونی!این هم از آخر هفته!
25 آبان 1391

پسرم چه قد ماهه!

امروز صبح با بابایی رفتیم و واکسن رایان رو زدیم اونجا بهمون گفتن قد و وزنش خیلی خوبه!حالا موندم حرف دکترو باور کنم یا حرف مرکز بهداشتیارو!خلاصه رایان واکسنشم زد اولش فقط یه ذره گریه کرد بعد که بغلش کردم آروم شد تو خونه هم که تا حالا که نزدیک 4 ساعته از واکسنش گذشته نه گریه کرده نه تب!خدا روشکر!کلی هم برا بابایی خندیده!یه کم حالم بهتر شد!دکتره بدجور حالمو گرفته بود!....
22 آبان 1391

درد و دل های مادرانه!

رایان رو دیروز بردم دکتر برای چکاب!گفت وزن نگرفته!خیلی ناراحتم!ا ین دکترا هم که بلدن فقط تو دل آدمو خالی کنن!حالا باید چی کار کنم؟!از بس شیطون شده!زودتر از با ما بیدار میشه و به سختی هم باید بخوابونمش! یعنی دلمون هم نمیاد بخوابه چون همین طور برامون میخنده به خصوص وقتی بابایی باهاش حرف میزنه! خنده هاش هم دیگه صدا دار شده تا قبل از این فقط تصویر داشت ولی حالا تصویر و صدا رو با هم داره! نمیدونم چی کار کنم!آخه ماه قبل خوب اضاف کرده بود حتی بیشتر از حد نرمش اما الان فقط 100 گرم!!از حق هم نگذریم این ماه خیلی ماه پر استرسی بود برام!بابایی که همش سر کار بود و آخر هفته ها هم یونی من هم که همش تو خونه !تازه چند وقته کام وصل شده از تنهایی دراومدم وگرنه...
21 آبان 1391

پسرم 5 ماهه شد!

امروز 20 آبانه و پسرم چهار ماهش تموم شد و وارد 5 ماهگی شد !اصلا باورم نمیشه مثل برق روزا دارن میگذرن و رایان روز به روز داره بزرگتر و بامزه تر میشه! ولی چیزی که جالبه من اصلا قیافه ی مثلا هفته قبلشو نمیتونم به یاد بیارم عکساشو که میبینم باورم نمیشه که این قد کوچولو بوده!امروز وقتی خوابیده بود خیلی ژست باحالی گرفته بود سریع ازش عکس گرفتم خیلی با مزه بود!الهی فداش بشم ببینین چه قد جالب خوابیده! این دو روز همش مهمون داشتیم و رایان اون قد با ما همکاری کرد که نگو! مهمونامون شاخ درآورده بودن و فقط میگفتن چه قد این بچه آرومه هیچ صدایی ازش درنمیاد! خدا رو شکر که پسر به این خوبی دارم!براش اسفند ریختم ولی بازم میرم میریزم!این هم از عکسش که واس...
20 آبان 1391

پسرم خیلی نازه!!

سلام .... وقت کردم بازم بیام!!! صبح با رایان رفتم بیرون! گذاشتمش تو کالسکه اشو و رفتم اولش خوابید ولی بعد بیدار شد از ترس اینکه نکنه شیر بخواد و گریه کنه زودی برگشتم ولی گریه که نکرد هیچ همش برام صدای آغون آغون درآورد و باهام حرف تا رسیدیم خونه!پیاده روی خوبی بود!! الن خوابیده جیگر مامان و تا بیدار نشده چند تا از عکساشو میخوام بزارم!خدایی یکی یه دونم خیلی نازه!! اینجا رایان 20 روزشه! و اینجا هم دو ماه و نیمشه! و اینجا هم پشت فرمون ماشین بابایی نشسته!! و اینجا هم بغل بابایی میخنده!! قربونت بشم الهی مامانی که این قد ناز و بلایی!به نظرتون این طور نیست؟! ...
17 آبان 1391

پسرم تو بغلمه!

از قدیم گفتن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است! میدونم خیلی زیاد تو نوشتن و آپدیت کردن وبلاگم تنبلی کردم ولی بعد از به دنیا اومدن پسرم درگیر اسباب کشی بودیم و همین دیروز تازه کامپیوترو راه انداختیم!!! خلاصه امیدوارم یه روز پسرم گله نکنه که چرا از اول به دنیا اومدنشو تو وبلاگش ننوشتم!!! چی بگم والا!!!! بی خیال!! بزارین از دردونمون براتون بگم!!! پسر گلم صبح روز سه شنبه بیست تیر 91 ساعت 7 و نیم صبح به دنیا اومد و با اومدنش دنیای من و بابایی رو از این رو به اون رو کرد اگه بخوام از روزای آخر بارداریم بگم باید بگم که بی صبرانه منتظر بودیم هر روز اتاقش رو مرتب میکردم هر چی کم و کسری بود میخریدم و خلاصه برا اومدن لحظه شماری میکردیم!برای به...
17 آبان 1391

نی نی به زودی میاد تو بغلم

سلام عشق مامان و بابا ،امروز ٢٢ اردیبهشته و  عزیز دلم فقط 10 هفته ی دیگه مونده که بیای , خدا کنه این 10 هفته هم به خوبی و سلامتی بگذره و راحت بیای پیشمون  قربونت بشم الهی که مامانیو اصلا اذیت نکردی  بابایی همش میگه کاش زودتر تیر ماه بشه و نی نی خوشکلمون زودتر به دنیا بیاد ، آخه دل مامان و بابا برا دیدنش ضعف میره  گل پسرم خیلی وقت بود میخواستم بیام وبلاگ درست کنم ولی مامانیو تنبل کردی   عزیزم دیروز تخت و کمدتو  رسما سفارش دادیم دیگه انشالا تا هفته دیگه اتاقت آمادست مامانی , عزیز دلم برا اومدنت لحظه شماری می کنیم  قربونت بشم که الان که دارم اینو مینویسم میفهمی با توام و وول میخوری وروجک مامان , یکی یه دون...
22 ارديبهشت 1391