رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
ارشانارشان، تا این لحظه: 7 سال و 21 روز سن داره
مرسانامرسانا، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

جایی برای ثبت لحظات شیرین دلبندانمان

نوروز 93 مبارک

1393/1/14 12:22
نویسنده : مامان سپیده
343 بازدید
اشتراک گذاری

درود .... سال نو مبارک صد سال به این سال ها قلب... ایشالا که 93 سال خوبی برای همه و برای جیگر "رایان عسل" باشه ماچ ... رایانم شکر خدا دومین نوروز را هم با تو جشن گرفتیم و نمیدونی که داشتنت برامون چه قدر باارزشه! قلب قلب قلبقلبقلبقلبقلبقلب

خدایا شکرت که رایان رو داریم و شیطنتاش به زندگیمون رنگ و بو داده ...ماچ رایانم ایشالا هزار تا نوروز رو با دل شاد و تن سالم ببینی گل پسرم...قلب

امسال هم برای چهارشنبه سوری مثل پارسال خونه خودمون بودیم و با بابایی تو حیاط آتیش روشن کردیم و کلی بهمون خوش گذشت به خصوص که یاد گرفته بودی بگی آتیش و با دست نشونش میدادی و من و بابایی کلی خوشحال از با تو بودن...ماچ

 

 

 

امسال سال تحویل برخلاف سال پیش و سال های پیش که خونه خودمون بودیم رفتیم مسافرت که حالا تو یه پست جدا مفصل برات تعریف میکنم ...چشمک ولی ما هم مثل همه سفره هفت سین رو چیدیم و باهاش عکس گرفتیم...خجالتآرزوهامون رو نوشتیم و گذاشتیم کنار قرآن تو سفره هفت سین ...خجالتقلب     دعا خوندیم و خدا رو شکر کردیم به خاطر همه چیز به خصوص رایان عزیز دلمون... قلبقلبقلبقلب

این هم سفره هفت سین امسال ما:

 

 

پنج فروردین از مسافرت برگشتیم و هفتم اومدیم شهرکرد خونه مامان پروانه اینا عید دیدنی...چشمک

این هم عکس شما و بابایی تو فلکه قدس که طرح هفت سینش رو عمه نگار و دوستاش داده بودن ...

 

 

هشتم سامان بودیم و عشق خاله محمدحسین ناز رو دیدیم و عصرش برگشتیم اصفهان چون مامان جون اینا نبودن و رفته بودن مریوان پیش خاله پروانه برای همین ما هم دل و دماغ موندن نداشتیم و رفتیم اصفهان ...ناراحتبعدش دیدیم سرما خوردی اساسی برای همین بردیمت کلینیک کودک من ... خلاصه که بدموقع سرما خوردی ...ناراحت دیدیم تو خونه حوصلمون سر میره باز برگشتیم شهرکرد و یکی دو روزی اونجا بودیم نیشخند و شما هم کمی بیحال!ناراحت  یه شب رفتیم سیتی سنتر شهربازی کلی بازی کردین با کیان ...قلب         دهم هم رفتیم بیرون گردش طرف های چغاخور  ولی خیلی باد میومد و سرد بود و زود برگشتیم خونه... عینک خیلی عکس ندارم ازت چون حال نداشتی و اکثرا حواسم بیشتر به حالت بود و نشد که ازت عکس بگیرم... ابرو مامان جون اینا یازدهم برگشتن و شبش بابا داود شب کار بودن برای همین بابایی رفتن اصفهان و من و شما با آقاجون اینا که اومده بودن عید دیدنی خونه ی باباجمشید اینا رفتیم ساموننیشخند و کلی از دلتنگیشون دراومدیمقلبقلب

دوازدهم بنابر تصمیم قبلی عزمم رو جمع کردم که  از شیر بگیرمت که این بار پروژه مون با موفقیت انجام شد و دیگه فراموش کردی و اصلا هم بر خلاف دفعه قبل سخت نبود و بهانه نگرفتی چون دور و برت شلوغ بود نیشخند

پس حالا واقعا میگم که مامانی رایانم شیری که خوردی حلالت باشه عزیزم به خاطر خودت این سه ماه را فاکتور گرفتم و دیگه بهت ندادم آخه تابستون به خاطر گرمی هوا اذیت میشدی گل پسرم قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

.........

برای سیزده به در هم مهمون خاله فروغ بابا داود بودیم تو گاوداری دایی مرتشی که یه سوییت خوشگل توش درست کرده بودن و خوب شد که یه سقفی بالا سرمون بود چون سیزده به در امسال کلی بارندگی بود و ضد حال اساسی بود ولی خوب بود و خوش گذشت عکس هم به اون صورت ندارم ازت چون بیرون نرفتیم و تو اتاق بودیم که خیس نشیم! نیشخندشبش برگشتیم خونه ی مامان جون اینا و صبح زودش بابایی رفت اصفهان سر کار و من و شما هنوز سامونیم تا فردا که بابایی بیاد دنبالموننیشخند

خلاصه عید خیلی خوبی داشتیم ایشالا برای همه این طور بوده باشه قلبقلب  باز هم سال نو رو تبریک میگم و براتون آرزومیکنم روزهاتون خوش و ایام به کامتون باشه ....قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

الهام(مامان امیرحسین)
15 فروردین 93 22:48
نمره هفت سینت 20!! زود از شیر نگرفتیش؟؟آیا؟؟
مامان سپیده
پاسخ
مرسی الهام جونم به سفره هفت سین شما که نمیرسه راستش رو بخوای واقعا دو دل بودم خودمم ولی اگه تو عید که خونه مامانم اینا بودم نمیگرفتم دیگه نمیشد چون واقعا دست تنهایی نمیشه!